خیابانهای تهران، با ترافیک شلوغ و پر از دود خودروها، دارای تفاوتهای زیادی با آرامش پارک لاله هستند که تنها چند قدم از هم فاصله دارند. در یک صبح پاییزی، ما در این واحه سبز قدم میزدیم که ناگهان صدای عجیبی توجهمان را جلب کرد: یک آلمانی در تهران. این تنها یک مورد نبود. گروه کوچکی از جوانان که در سرتاسر پارک پراکنده بودند، بر روی کتابهایشان خم شده بودند و در حال آماده شدن برای آیندهای که برای بسیاری از آنها فقط در خارج از کشور وجود دارد، آماده میشدند.
این دانشآموزان، مانند بسیاری دیگر، بخشی از یک مهاجرت روزافزون بخارج از ایران هستند. آنها به این دلیل میروند که کشورشان دیگر وعدهای برای آرزوهایشان ندارد، چه سخت کار کنند و چه تحصیلات عالیه داشته باشند. یک جوان که بهعنوان بخشی از برنامههای مهاجرتی خود، در حال یادگیری زبان آلمانی است، به ما گفت: “در اینجا آیندهای برای من و امثال من وجود ندارد. بسیاری از دوستانم که تحصیلاتشان را در اینجا تمام کردهاند، در رشته خودشان کار نمیکنند و بدین لحاظ، حقوقشان بسیار پایین است”. دانشآموز دیگری گفت: “من طراحی صنعتی خواندهام . حالا شال میفروشم، آنهم بصورت آنلاین. ” صدایش شکست، زیرا او این بازی را میشناخت. شغلهای نیمهوقت، حالا به شغل اصلی تبدیل شدهاند، نه سنگپلههایی که قبلاً معیار بالا رفتن بودند.
اینگونه ناامیدی، در میان دانشجویان ایرانی در دانشگاههای خارجی نیز وجود دارد.
آرمان (نام مستعار)، که اکنون دانشجوی کارشناسی ارشد در برلین است، میگوید: “من در رشته مهندسی برق، از بهترینهای کلاس خودم بودم. در ایران، هر پست شغلی، از قبل برای کسی که رابطه دارد رزرو شده بود. من برای بیست شغل درخواست کار دادم، اما حتی برای مصاحبه هم با ما تماس نگرفتند. خانوادهام گفتند: برو، قبل از اینکه درهای آینده برویت بسته شوند.”
نازنین (نام مستعار)، که اکنون در مونیخ معماری میخواند، میگوید: “من کشورم را دوست دارم. اما عشق، جواب هزینه اجاره خانه را نمیدهد. مستمری پدرم اصلا کافی نیست، قیمتها هر روز بالا میرود و دولت مدام برای گروههای خارج از کشور پول میفرستد، در حالی که بیمارستانهای داخل کشور، حتی درمانهای ابتدایی را نمیتوانند ارائه دهند. نمیتوانی رویا ببافی، در وقتی که فقط در حال تلاش برای بقا هستی”. رضا (نام مستعار)، که پس از گذراندن آزمون زبان آلمانی، از دانشگاه تهران خارج شد، میگوید: “پزشکی رشته مورد علاقه من بود. اما هر پزشک ارشدی که من شناختم، در حال تلاش بود تا از کشور خارج شود. بیمارستانها سیاسی شدهاند، یا باید به نظام وفادار باشی و یا کارنامهات راکد میماند. من فهمیدم تنها راه حل برای من مهاجرت است.”
طبق آمار بانک جهانی، نرخ بیکاری جوانان ایران (۱۵ تا ۲۴ سال)، بیش از ۲۲ درصد است و این نرخ برای زنان جوان بیش از ۳۴ درصد میباشد. اینها، تنها شاخصهای آماری نیستند؛ این اعداد به میلیونها سال تحصیل که هیچ شغلی و عزتی را در پی ندارند ترجمه میشوند. با این ارقام، تعجبی ندارد که ایران شاهد افزایش مهاجرت دانشجویان به اروپا و سایر مقاصد دیگر باشد. یونسکو برآورد کرده که بیش از ۱۱۰,۰۰۰ ایرانی در خارج از کشور مشغول به تحصیل هستند و تحقیقات نشان میدهند که بسیاری از آنها بایران باز نخواهند گشت که در نتیجه، منجر به از دست دادن دائمی استعدادهای تحصیلکرده ایرانی خواهد شد.
خروج مهاجران ایرانی بخارج، به حدی مهم است که طبق وبسایت “میکروترندز”، مهاجرت خالص از ایران در بین سالهای ۲۰۲۱ تا ۲۰۲۴، درحدود ۱.۲ میلیون نفر برآورد میشود و همانطور که روزنامه “فرهیختگان”، ارگان رسمی دانشگاه آزاد اسلامی تهران اعلام کرده است، حدود ۶۵۰۰ پزشک و متخصص پزشکی، در سال ۲۰۲۲ ایران را ترک کردهاند.
اقتصاددانان هشدار میدهند که از دست دادن سرمایه انسانی با این مقیاس و بدینصورت، نوآوری، بهرهوری و رشد بلندمدت را تضعیف میکند. اقتصاد بدون امید، اقتصادی است بدون سرمایهگذاری، چه دولتی و چه خصوصی. بخاطر تحریمهای مستمر، فعالسازی مکانیسم بازگشت خودکار و اصرار رژیم بر اجرای برنامههای نظامی و مذهبیاش، انتظار میرود که باعث افزایش درخواستها برای تحصیل در خارج از کشور و نیز تعداد افرادی که زبانهای خارجی میآموزند بشود. در تهران، خیابانها ممکن است شلوغ باشند، اما کسانی که اهمیت دارند، یعنی تحصیلکردگان، استعدادها و رویاپردازان، هماکنون در حال برنامهریزی برای ترک ایران هستند.









