«برقراری آشتی ملی و تغییر رویه فعلی حکمرانی، خواست اکثریت مردم ایران است، مردمی که انتخابشان تعامل با جامعه بین الملل، همزیستی مسالمتآمیز با همسایگان، دستیابی به توسعه و زندگی در امنیت و رفاه است… این لحظه، لحظه تصمیم بزرگ عبور از گذشته و گشودن دروازههای آیندهای متفاوت است. فردا ممکن است دیر باشد.» (از بیانیه جبهه اصلاحطلبان ایران، ۲۶ مرداد ۱۴۰۴)
فرآیند تغییر سیاسی در ایران که با پیشنهاد میرحسین موسوی برای برگزاری همهپرسی در مورد تاسیس مجلس موسسان قانون اساسی آغاز شد، در هفتههای اخیر شتاب بیشتری گرفته است. آنچه به عنوان صدای منفردی آغاز شد، اکنون به کُری از صداهای ردیف اول سیاست ایران تبدیل شده است. حسن روحانی, رئیسجمهور پیشین, به پیشنهاد موسوی پیوست که خواستار تدوین استراتژی ملی نوینی بر اساس اراده مردم و نه هوسهای استبدادی شد. مدت کوتاهی پس از آن، بیانیهای از سوی جبهه اصلاحطلبان ایران منتشر شد که به صراحت تأکید کرد: «تنها راه نجات کشور، تغییر و بازگشت به مردم است.»
این پویایی تنها در دالانهای سیاست باقی نمیماند. نظرسنجیهای سیاسی ماههای اخیر تصویری روشن ترسیم میکنند: حمایت عمومی از رویکرد جناح اصلاحطلب به طور پیوسته در حال گسترش است، در حالی که پایگاهی که جناح محافظهکار بر آن تکیه میکند رو به فروپاشی است. دادهها نشان میدهند که تنها بین ۱۲ تا ۲۰ درصد مردم همچنان به محافظهکاران اعتماد دارند. نظامی که عادت کرده بود ادعا کند نماینده مردم است، اکنون مجبور است با واقعیت روبرو شود – مردم مشروعیت را از آن سلب کردهاند.
شهروندان ایران که به تاریخ باشکوه و میراث فرهنگی ملت خود افتخار میکنند، مجبورند با واقعیت تلخ کشوری از جهان سوم دست و پنجه نرم کنند. کشوری که قادر نیست آب و برق پایدار به ساکنانش ارائه دهد، در فقر گسترده غرق شده، با فحشای رو به رشد، فرار مغزها و سرکوب مداوم آزادیهای بنیادین دست و پنجه نرم میکند. برای بسیاری، تصویر روشن است: انقلاب اسلامی که عدالت و رفاه را وعده داده بود، شکست خورده است.
رژیم ایران، طبق عادت همیشگی او، سعی میکند بحث را به خارج منحرف کند. با پرورش روایتهایی درباره دشمنان خارجی و شعارهایی در حمایت از «مظلومان جهان»، افکار عمومی را منحرف میکند، اما نمیتواند تا ابد از مسئلهای که واقعاً شهروندانش را درگیر کرده فرار کند – چه کسی آنها را از ستم مداوم رژیم نجات خواهد داد؟
به نظر میرسد روزی دور نیست که درخواستهای مؤدبانه برای برگزاری همهپرسی جای خود را به مطالبهای گسترده و قاطع بدهند؛ مطالبهای که از راهروهای سیاست به خیابانهای ایران کشیده خواهد شد، جایی که تودهها ایستاده و خواست شنیده شدن صدای خود را مطرح خواهند کرد؛ صدایی که دههها خاموش مانده است.
این وضعیت یادآور گذشته است؛ مقایسه با سال ۱۳۸۸ اجتنابناپذیر است. آن زمان رژیم توانست نتیجه انتخابات را دستکاری کند و اراده خود را بر مردم تحمیل نماید. اما امروز تصویر کاملاً متفاوت است؛ نتایج همهپرسی آینده دیگر قابل تقلب نخواهد بود. شکاف درصد حمایت بین جناحها آنقدر آشکار و برجسته است که نمیتوان ادعای دیگری کرد.
همهپرسی دیگر مسئله «اگر» نیست، بلکه تنها مسئله «کی» است. نشانههای تحول سیاسی از همین حالا آشکار است و هر روز دامنه آن گسترش مییابد. اکنون رژیم تنها دو راه پیش رو دارد: پذیرش واقعیت و حرکت به سوی آیندهای تازه – یا گرفتار ماندن در انکار، تا آنکه سرانجام زیر امواج پرقدرت تغییر از صحنه کنار زده شود.